مبارک است جشن سیاه !
جشنی که آزیین تمام کوچه هایش ترکیب مشکیست با قرمز و چه زیباست این ترکیب برای تجدید بعثت آل نبی بر سرزمین اعراب و این بار نه از غار حرا ، نه از سرزمین حجار بلکه از زمینی ، که حاصل خیز است برای پرورش مصیبت ، زمینی که مستعد است برای رود های خروشان ، مانند دجله خون و فرات عطش ، سرزمینی که آباد است با باغ آتش و نسیم ضجه ،سرزمینی که بازاراش شهره عالم است با ارزانی کالایی به نام غیرت.
مبارک باشد جشنی که معراج است این بار نه از تپه خضرا و مسجد القصی ،معراجی است نه به طول کسری از ثانیه بلکه به طول تاریخ جهان که تا دمیدن اسرافیل در صور به طول می انجامد.
مبارک باشد جشنی که به مناسبت آزادگی بنیان نهاده شد و برای جاودانگیش از اول با خون به این نهال تازه کاشته شده آب داده شد که سروی بشود تناور که تبر از فکر آسیب به این درخت هم در عذاب باشد .
آری محرم جشن تکلیف است جشن تکلیف تمام آزادگان جهان !
جشن تکلیف بر همگان مبارک !
با سبز می نویسم که کربلا تکرر تاریخ است ...
پاسخحذفبه صابر عزیز :
پاسخحذفبا قرمز مینویسم که تکرار نمیشود خدا به تعداد مردم حسین برای قربانی عظیم کردن ندارد
حسین پس از این كه همه عزیزانش را در خون مىبیند و جز دشمن كینه توز و غارتگر در برابرش نمىبیند فریاد مىزند كه: «آیا كسى هست كه مرا یارى كند و انتقام كشد؟»
پاسخحذفاین «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان میكند و دعوت شهادت او را به همه كسانى كه براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مىنماید.
به متقی گرامی :
پاسخحذفهنوز هم این صدا هست
آیا کسی هست مرا یاری کند !
با سبز
پاسخحذفیا حسین
گفتگو نیست در این کوچه گرفتار توام
پس طبیب دل من باش که بیمار توام
سلام
به امین گلاب عزیز :
پاسخحذفسلام
یا حسین
گفتگو نیست در این کوچه گرفتار توام
پس طبیب دل من باش که بیمار توام
ممنون که سر زدی
جشن تکلیفتم مبارک
سلام
پاسخحذفقبلا اين پست زيباتونو خونده بودم اما دنبال يه شعري خواندني متناسب با اين پست مي گشتم
حالا پيداش كردم و تقديمتون مي كنم
بیابانت کفن شد تا بمانی شعلهور در خون
گلستانی شوی در لامکانی شعلهور در خون
زمین و آسمان در خویش میپیچند از آن روز
که برپا کردهای آتشفشانی شعلهور در خون
تو نوحی، میبری هر روز هفتاد وُ دو دریا را
به سمت عاشقی با بادبانی شعلهور در خون
دو بالِ سرخ افتادند از ماه و علم خم شد
کنار رود جا ماند آسمانی شعلهور در خون
صدایت بوی باران داشت تا خواند آیهی گل را
سرت بالای نی چون کهکشانی شعلهور درخون
و قبله در نگاهِ تیغ جاری شد که با حلقت
نماز آخرینت را بخوانی شعلهور در خون
خودت را ریختی ای مرد! در حلقومِ آهنها
غزل خواندی در آتش با زبانی شعلهور در خون
*سید ضیا قاسمی
به نسسیم گرامی :
پاسخحذفممنون که سر زدیید
جشن تکلیفمون مبارک